گفتوگو با غلامرضا ظریفیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران و معاون وزیر علوم در دولت اصلاحات درباره جنبش دانشجویی
ناعمه علینژاد؛ عضو شورای سازمان جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران
در میان تحرکهای اجتماعی و خیزشها و فرازوفرودهای ایران در یک سده اخیر، جنبشهای دانشجویی از فربهترین و پایدارترین جنبشهای تاریخ معاصر بودهاند. این روزها کشور از تلاطم یک بحران اجتماعی به آرامش نسبی رسیده، لازم است به بررسی نقش و جایگاه دانشگاهیان و دانشجویان در این برهه بپردازیم. برای نیل به این مهم در گفتوگو با غلامرضا ظریفیان استاد تاریخ دانشگاه تهران، عضو هیاتعلمی پژوهشکده تاریخ اسلام و معاون وزیر علوم در دولت اصلاحات به تحلیل تفاوتهای نسلی، ویژگیهای جنبشی و تحولات اخیر دانشگاهها پرداختیم که در ادامه میخوانید.
آقای دکتر ظریفیان! تحلیل شـما درباره اعتراضات اخیر و نسبت آن با دانشگاه چیست؟
در دودهه اخیر بسیاری از جامعهشناسان،اقتصاددانها و اهالی رسانه پیمایشهای مختلفی انجام دادند که جملگی حکایت از این داشت که ما از یکسو با تغییر ارزشها و نگرشهای جدی مواجه هستیم و از سویی دیگر بهدلیل ناکارآمدیهای اساسی و بنیادین که نظام توسعه کشور با آن روبهرو شده است با شکافی بزرگ در شکل و محتوا مواجه هستیم و این یعنی محتوای جامعه دستخوش تغییرات جدی شده است. دسـتکم در دهه اخیر نسل جوان رشد و طبیعتاً نیازها جدیدی پیدا کرد اما نظام دیوانسالاری و بروکراسی کشور همچنان در پارادایمهای گذشته تدبیر و فهم امور میکند. به بیان دیگر با جامعهای مواجه هستیم که نوع نگاهش متفاوت شده،سبک زندگیاش تغییر کرده نیازهایش دگرگون شده و مرجعیتهایش عوض شده است اما میخواهیم با همان شــکل گذشــته به این محتوای فربه پاسخ بدهیم. همه پیمایشها حکایت از این داشت که ما درآینده اگر تدبیری نکنیم و ساختارها را متناسب با این رخداد تغییر ندهیم حتماً با بحرانها جدی مواجه خواهیم شد. همچنین شکل این اتفاقات و گستردگی آن چندان روشن نبود اما در اینکه اتفاقی خواهد افتاد، شکی نبود.
اما به دانشگاه برگردیم؛ تحلیل شما درباره دانشگاه چیست؟
بازگشایی دانشگاهها پس از انقطاع و حتی رکود جدی سهساله و در شرایطی رخ میداد که ما با تحولات جدی درون جامعه روبهرو بودیم. بنابراین با شوکی بسیار غیرمترقبه و ناباورانه مواجه شد بهطوری که هیچ یک از صاحبنظران تحولات دانشگاه باورشان نمیشد که با یک حرکت بســیار فعال و پراعتراض در دانشگاه روبهرو شویم.
خود شما تصور میکردید چنین اتفاقات فراگیری رخ بدهد؟
اصلاً! تصور میکردیم کـه در جامعه اتفاقاتی بیفتد ولی اینکه دانشگاه اینچنین پرتحرک وارد شود و حتی در عرصههایی موتور محرک باشد، خیر. زیرا با توجه به محاق رفتن جنبش دانشجویی، تصور چنین بــود که دیگر شاهد جریان اعتراضی گسترده در دانشگاه نخواهیم بود.
این اعتراضات چه ویژگیهایی داشت؟
مهمترین ویژگی این اعتراات حضور زنان است. پیشتر در مقاطعی حضور زنان را داشتیم امـا در اینجا غلبه با زنان بود و زنانه شــدن اعتراضات دانشــگاهی، نکته تازهای بود که عمدتاً در همین دوره کرونا وارد دانشگاه شده بودند. در گذشته خاستگاه اینگونه اعتراضات عمدتاً از تشکلها شروع میشد اما اساس این حرکت یکپارچه، متکی بر تشکلها نبود. حرف هیچ تشکل دانشجویی و صنفی چندان پژواک نداشت،بسیاری از کسانی که در اعتراضات شرکت کردند، تمایل نداشتند انتصابی به تشــکلها پیدا کنند هر چند تشکلهای نواندیش حمایت کردند. دیگر آنکه خودانگیخته بود و تکیهگاهش بیشتر بر رسانه موبایل و شبکهها اجتماعی بود. همچنین درست است که شــعارهای تند سیاسی داده شــد اما اصل نیازها، معطوف به مسائل امروز به ویژه آزادی سبک زندگی بود.
همچنین سویههایی از خشونت کلامی و به ندرت خشونت فیزیکی دیده میشد که شکل عکسالعملی داشت. قبلتر وقتی خشونت فیزیکی میشد کمتر مقابله مثل میدیدیم ولی در این اعتراضات در پارهای از اتفاقات چنین شد. موضوع دیگر، گسـتردگی آن بود چنانکه در دانشگاهها آزاد و غیرانتقاعی هم اعتراضات به وقوع پیوست. نکته دیگر اینکه؛ شعارها خیلی نزدیک به جامعه بود. در گذشته دانشگاه طرح مسـاله میکرد، جامعه نیز بعضاً همراه میشد اما اینجا همان شعارهای جامعه در دانشگاه هم سر داده میشد و این یعنی نوعی همارزی دانشگاه و جامعه بود. افزون بر همه اینها،بدعتهایی هم در برخورد با دانشجو و استاد رخ داد؛ از یکسو، اختیارات ویژهی به رئیس دانشگاه داده شد تا جایی که بتواند رأسا دانشجویی را ممنوعالورود یا حتی اخراج کند و از سویی دیگر، اختیاراتی درباره اساتید به رؤسای دانشگاهها داده شد تا بتوانند آنها را ممنوعالتدریس یا ممنوعالورود کنند. همچنین درســت در همین اثنا که باید فضای التهابی کاهش پیدا میکرد، آییننامههای جدید کمیتههای انضباطی ابلاغ شد و اختیارات این کمیتهها بسیار افزایش یافت. در همین باره اگر در گذشته نیروهای لباس شخصی با فشار وارد دانشگاه میشدند، این بار اما کمتر از سوی مدیریت دانشگاه مورد تعرض قرار گرفتند. دیگر نکتهای که در این حوادث دیدیم، حضور بسیار فعالانه استادان دانشگاه است چنانکه پیشتر این مهم را شاهد نبودیم.
همچنین اگر قبلاً تشکلهای اساتید بیانیه میدادند در اینجا شاهد بیانیه شوراهای صنفی اساتیدی بودم که هیچ نسبت صنفی با هم داشتند. بدین ترتیب با پدیدهای روبهرو شدیم که نشان میداد، سبک و دامنه اعتراضات نسبت به گذشته تغییر کرده است.
آیا حرکت اخیر در نهاد دانشگاه را میتوان جنبش نامید؟
پرسش شما بهصورت کاملتر از این قرار است؛ آیا اعتراضات اخیر در تداوم جنبش دانشــجویی گذشته بود؟ یا آیا اصلاً میتوان آن را جنبش نامید؟ یا اینکه آیا به اعتقاد برخی از جامعهشناسان، جنبش نیست، خیزش است؟ برخی میگویند یک بحران موسمی است. در نتیجه هنوز زود است که بتوان قضاوت کرد.
تفاوت نسل جدید دانشجویان را با نسل پیش از خود در چه میبینید؟
باید ببینیم ذائقه جامعه امروز چگونه اســت. آیا همه سیاسی هســتند؟ خیر. نیازهای دانشــگاه متکثر و متفاوت شد. معمولاً جنبش دانشجویی از جهان شروع میکرد، میرسید به دیگری و به خود. در اتفاقاتی که در جامعه ما رخ داد این نســل از خود شروع میکرد، میرسید به دیگری و به جهان.دو نوع نگاه به پیرامون داشت؛ نیازها و سبک زندگی. زیست نسل قدیم بر مبنای فدای خود برای دیگریبود و برای مثال به جبهه میرفت ولی برای این نسل بهتدریج اتفاقاتی رخ داد که قبل از هر چیز میخواست زندگی کند. آن نسل زندگی را فدا میکرد برای چیز دیگر، این یکی میگفت میخواهم زندگی کنم. شاید بهخاطر افراطی بود که ما در گذشـته کردیم و زندگی را از آنها گرفتیم و حالا رشد کرده و دیدیم به میزانی که رشد کرده،نمیتواند زندگی کند همین هم شد که در این جنبش، نوعی دیده شدن و مبارزه با تحقیر شدن را به وضوح دیدیم.
شاید بد نباشد به ویژگیهای نسل خودتان و نسل ما اشاره کنید.
جنبش دانشــجویی گونهای از عقلانیت مدرن است و دنبال تکلیف بود و میخواست ببیند، وظیفهاش درباره دیگری چیست. به اشکال مختلف متعلق به روشنفکری کلاسیک یا چپ، مذهبی، لائیک یا لیبرال بود. خودش تئوریپرداز نبود. جمعگرا بود. بیشتر در تشــکیلات و تعلقش محیط دانشگاه بود. دارای مرجعیتها مختلف بود. بیشتر مردانه بود. گرایش ایدئولوژیک داشت. گفتمان اصلیاش عدالت بود که بهسوی آزادی گرایش پیدا کرد و البته دچار چندپارگی شد.
نسل جدید همانطور که گفتم در پی خود-دیگری جهان اســت. آنجا نخبهگرا بود و اینجا تودهگرا. آن متکی بر عقلانیت مدرن بود ولی این در شــکل پستمدرنش متکی بر نوعی عقلانیت شدید انتقادی است و همه چیز برایش قابل انتقاد و نقد است.دینپرهیز است نه دینستیز و نسل قبل دینگرا بود. نسل قبلی تکلیفی بود اما این نسل بیشتر بهدنبال مسائل است. نسل فعلی فاقد مرجعیت است و اسیر رسانه و سلبریتی نیست. اگر شعارهای تند سیاسی هم میدهد چون احساس میکند اینجا انسـداد است وگرنه بحث حوزه عمومی برایش مهم است. نسل موبایل و رسانه است. زنانه شده. قدرت بازاندیشی بالا دارد و به راحتی ایدهها را کنار میگذارد و مهمتر از همه بهدنبال زندگی است.
آیا دانشگاه همچنان قدرت جهتدهی به مطالبات را دارد؟
دانشگاه محیطی است که از ۱۸ تا ۳۰ سالهها در یکجا تجمع کردند و حریمی دارند. فرق میکند با جامعه که حریم ندارد. این حریم و جمع جوان که زنانه هم شده، نگاه انتقادی جدی هم پیدا کرده و محیط دانشــگاه همچنان منبع است،هر شعاری که بدهد و هربرخوردی که با آن بشود، طنینش بیشتر است. در گذشته جنبش دانشجویی، سلبریتیهایی داشت که از آنان الهام میگرفت مثل دکتر شــریعتی و... دانشگاه واسط بین آنان و جامعه بود. به عبارتی دیگر، سلبریتیها را میفهمیدند بهزبان سادهتر مطرح میکردند اما اکنون اینطور نیست.مرجعیت ندارد و نخبهگرا نیست و میان جامعه و دانشگاه نوعی همزبانی رخ داده و تفاوتش با جامعه، موتور محرکه قویتر آن است. فراموش نکنیم جامعه دانشگاهی همچنان مورد اعتماد است، حرفش پژواک دارد اما اینطور نیست که بگوییم جامعه بهدنبال جنبش دانشجویی میرود.
دیدگاه خود را بنویسید