جامعه تحت فشار مانند پلنگ زخمی رفتار میکند
مهرداد احمدیشیخانی؛ روزنامهنگار
شکارچیان معتقدند که هنگام شــکار، اگر مثلاً حیوانی ماننــد پلنگ را زخمی کردند و او را در گوشــهای گیر آوردند باید راه گریزی برای او باز بگذارند تا امکان فرار داشته باشد، چراکه اگر پلنگ زخمی، راه گریزی نداشته باشد، برمیگردد و به شکارچی حمله میکند و از آنجا که پلنگ در این موقعیت برای حفظ جانش میجنگد، توان افزونتری دارد و میتواند به شــکارچی، آسیب شـدیدی بزند یا حتی او را بکشد. این موضوعی است که در آموزش نیروهای ضدشــورش همه کشورها نیز بسیار بر آن تاکید میشود که همیشه راه گریزی برای معترضان باز بگذارنـد تا آنان بتوانند صحنه درگیری را تـرک کنند در غیر اینصورت ممکن است اگر راهی برای گریز نداشته باشند، با عصبیت و خشم دوچندان به نیروهای ضدشورش حمله کنند،که در آن صورت نتیجه قابل پیشبینی نخواهد بــود. جامعهای هم که در آن زندگــی میکنیم از این اصل مستثنا نیست. نمیشود جامعه را از هرسو تحت فشار قرار داد و انتظار واکنشی نداشت. این بسیار طبیعی است که وقتی جامعه،درگیر انواع فشارهاست، دست به واکنش بزند و چنین واکنشی میتواند در اشکال مختلفی بروز کند. حال فرض کنید که همه راههای کنش اجتماعی در شــرایط فشار بسته باشد، در این حالت اگر جامعه مانند یک پلنگ زخمی رفتار کند، چیز غریبی نیست و جای تعجب ندارد، تعجب آنجاسـت که انتظار داشته باشیم در شرایط فشار و در حالتی که هیچ راه گریزی هم وجود ندارد، مردم از خود واکنشی نشان ندهند. برای همین کنشها اجتماعی بعضاً خشن در این وضعیت اجتنابناپذیر اســت. اینکه سالهاست تحلیلگران و مصلحان اجتماعی نسـبت به بروز آنچــه در این چهار ماه گذشت، هشــدار میدادند از همینرو بود. چراکه کاملاً این وضعیت بنا به شواهد قابل پیشبینی بــود. اینکه تنگناهای سیاســی- اقتصادی به حد اعلای خود برسد و از طرفی فشارهای اجتماعی هر روز بیشتر شود و نهتنها از آن کاسته نشود بلکه از یک سو بعد از استقرار دولت یکدست به مردم مژده صیانت نیز داده شود و از دیگر سو فشارهای اقتصادی، تورم و گرانی افزون شود مانند همان بستن آخرین گریزگاهها بر پلنگ زخمی اســت. برای همین کاملاً طبیعی بود که با اولین جرقه، این خرمن آماده اشتعال آتش بگیرد. امروز هم کم نیستند دلســوزانی که نسبت به آینده هشدار میدهند،چراکه وقتی میبینند با وجود آنچه در این ایام گذشت، همچنان در بر همان پاشنه میچرخد و کوچکترین تغییری نه در نگرش به مسائل و نه اجرا ایجاد نشده، پیشبینی آینده حتی نسبت قبل سادهتر است، چرا این پیشبینی دشوار باشد؟ وقتی کارشناسان اعداد و ردیف اختصاص یافته در بودجه میبیند و آن را بحرانزا میخوانند،چرا پیشبینی آینده سخت باشد؟ آن هم وقتی نه دولت و نه مجلس کوچکترین توجهی به این هشدارها نمیکنند. رویکردها و راهبردها نیز که هیچ تغییری نکرده،خب در این صورت چرا تصور کنیم قطاری که اینچنین از حرکتش سخن میرود و مباهات میکنند به ایستگاهی شبیه ایستگاههای پیشین نرسد؟ و حتی بدتر از آن؛ فقط در یک قلم ببینیم کــه رویکرد دولت به موضوع زنان که چهار ماه کشـور را در بحرانی سخت فرو برد،از این تجربهای که گذشت، چه بود؟ همین ماجرای همایش زنان تاثیرگذار با آن همه بودجهای که در این وضعیت اسفناک اقتصادی صرف شد. وقتی همایشی برگزار میشود که دقیقاً نقطه مقابل مطالبه چهار ماهه کشور بوده، آیا معنایی غیر از این دارد که نهتنها راه گریزی نگذاشتیم که حتی اگر امید باز شدن راهی هم متصور بــوده، آن امید را هم ناامید کنیم؟ آیا واقعاً ســخت اســت که بفهمیم این رفتارها چه تاثیری خواهد گذاشت و در بزنگاه، چه واکنشهایی را در پی خواهد داشت؟ وقتی مردم حتی به اندازه تغییر مجریان و قانوننویســان در تصمیمات سهیم نیستند و هنگامی که میبینند مجریان از انجام کوچکترین وعدهها نیز ناتوانند چارهای جز اعتراض دارند؟ آیا خیلی دشوار است که واکنششان را پیشبینی کنیم؟ نمیشود برپیکر نحیف این مردم از هرسو زخمی وارد شود و بعد انتظار واکنش هم نداشته باشیم. من که گمان نمیکنم حاکمیت یکدست به این موضوع توجه نداشته باشد و نداند که نتیجه آنچه در این ۱۸ ماه انجام داده چه بوده است. بعید است که نداند ادامه این روند و همین دست فرمان چه خواهد بود. شک ندارم که تصمیمگیرندگان، خوب میدانند این روش چه نتایجی به بار آورده اســت. فقط نمیدانم چرا تصمیم دیگری نمیگیرند.
دیدگاه خود را بنویسید