روایت رضا امیرخانی از ارتباط پدرش با کتابهای او
خانۀ شعر و ادبیات عصر یکشنبه ۱۶ بهمن به مناسبت ولادت حضرت علی(ع) و روز پدر،اقدام به برگزاری عصر روایتخوانی از پدر با حضور اهالی ادب و فرهنگ کرد. در این نشست که با عنوان روایت بابا برگزار شد، رضا امیرخانی، احمد دهقان، اسماعیل امینی، غلامرضا طریقی، مکرمه شوشتری، زهرا کاردانی، حسین شرفخانلو و محمدحسین ظریفیان روایتهایشان از پدر را خواندند.
امیرخانی در روایتش به نگاه پدرش به نوشتن بهعنوان کار پرداخت و گفت: هنوز کتاب اولم منتشر نشده بود که پدر ظهری وارد اتاق شد و گفت: چه میکنی؟ گفتم مینویسم. گفت: من کارم اقتصاد است، اسم این کار نیست،میتوانی بگویی تفریح من کتاب نوشتن است. این به یک معنا مهمترین توصیهای بود که پدر به من کرد،من از آن به بعد فهمیدم که اگر قرار است نویسنده بشــوم باید حرفهای بنویسم. او گفت: ما در اقتصاد بنامان این نیست که بگویم یک کار از اول باید سودده باشـد اما میگوییم کار باید بتواند استهلاک ابزار کار را جبران کند. اگر با قلم و کاغذ مینوشتی، میتوانستی با نوشتههایت قلم و کاغذها جدید بخری و استهلاک ابزار کارت را جبران میکردی اما خطات بد است و با کامپیوتر مینویسی، هرگز از این راه نمیتوانی یک کامپیوتر بخری. این حرف برایم خیلی برخورنده بود. در ایام نوجوانی بودم و خیلی تلاش کردم، بتوانم بهصورت حرفهای نویسنده بشوم. امیرخانــی در ادامه دربارۀ مواجهۀ پدرش با کتابهایش گفت، پدرش بعد از خواندن چند کتاب اولش، بخشهایی که به پدر مربوط بوده را مارکر کشیده و او فهمیده که پدرش از پدرهای داستانهایش راضی نیست. میگوید بعد از نوشتن من او به مادرش گفته به پدرش بگوید، ببیند چه پدر خوبی ساخته،علی فتاح پدر بزرگی دارد که چقدر خوب است. مادرش بعد به او میگوید که پدرش گفته: این پدر بزرگ است و پدر علی فتاح مرد و باز هم نتوانست یک پدر خوب دربیاورد.
امیرخانـی میگوید: این حرمان و این افسون برای من ماند تا کتاب آخری که نوشتم و پدر در قید حیات بود، یعنی کتاب قیدار. جملۀ اول قیدار به ارواح خاک آقام بــود. پدرم قبــل از فوتش کتاب را خواند اما آن پدر را هم نپســندید، چون با پدر من نســبتی نداشت و وقتی خواندش هیچ تعریف تمجیدی نکرد. امیرخانی میگوید در بین همۀ کتابهایش پدرش تنها پدر نفحات نفت را پسندیده بود.
دیدگاه خود را بنویسید