عبدالکریم سروش در تازهترین اظهاراتش به انتقاد از اپوزیسیون برانداز و مباحث مطروحه در کنفرانس دانشگاه جرجتاون پرداخت و سخنرانان حاضر در این نشست را ناآشنا با ایرانیت، دیانت و ارزشهای مردم دانست
عبدالکریم سروش سالهاست به ایران نیامده اما همچنان نظرات سیاسی و فکریاش معطوف به اتفاقات ایران است. اگرچه در یک دهۀ اخیر اقبال به نظرات و آراء او کاهش یافته اما نباید از یاد برد که او در دهۀ ۷۰ با نظریۀ حکومت دموکراتیک دینی نه تنها عنوان روشنفکر دینی را وارد عرصۀ عمومی کرد و بر سر زبانها انداخت بلکه بسیاری این نظریه و دیگر نظرات او را از جمله پایههای نظری جنبش اصلاحطلبی میدانستند. سروش در تازهترین سخنرانی خود با اشاره به کنفرانس دانشگاه جرجتاون در واشنگتن که با حضور افرادی چون رضا پهلوی، نازنین بنیادی و... برگزار شد، نسبت به این افراد،این جلسه انتقادات تند و صریحی مطرح کرد و گفت: جلسهای بود و چند نفر شرکت کرده بودند که تقریباً بساط رهبری برای ایران پهن کردند و به گمان اینکه نامی در رسانهها دارند، فکر کردند که در دلها هم جایی دارند. یکی از آنها که تا امتحان نداد و ســر تا پا برهنه نشد، او را به درون خانوادۀ هنری نپذیرفتند، چندتایی از آنها هم اصلاً از عالم سیاست خبری ندارند. در میانشان حتی یک پرچم ایران هم به چشم نمیخورد و نامی از اسلام و دیانت قاطبۀ مردم ایران در میان نبود بلکه اکثریت آنها کمال ناآشنایی با این سنت عظیم و قویم ایرانی داشتند. یکی از آنها هم که از تجزیهطلبان مشهور و بنام است. بنابراین اینها مگر برای دلخوشی خود و برای پر کردن برنامههایی که میدانیم از کجاها ســرمایه و خط سیاسی آن میرسد، کاری کنند [وگرنه] برای ملت ایران کاری نمیتوانند بکنند؛ نه از ایران چندان شناسایی آشنایی دارند و نه از دیانت و سنت و ارزشها مردم آن. بیشتر این افراد حتی هرگز در میان مردم ایران هم نزیستهاند، با دردها و ارزشهای مردم ایران آشنایی ندارند؛ بعد با کمال بیخیالی و بلکه با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم را هم دارند و گمان میکنند که کافی است زمام امر به دست آنها سپرده شود تا کشور گلستان شود! اگر بخواهد تحولی در ایران رخ بدهد باید از درون رخ بدهد.
سروش در این سخنرانی گفت باید مردم به جای این افراد از کسانی پیروی کنند که کارنامۀ پاک و قابل دفاعی دارند و پس از آنکه از مهندس بازرگان و عملکرد سیاسی او به نیکی یاد کرد، گفت در شرایط کنونی مواضع سران اصلاحطلب داخل کشــور را مشفقانه و دردمندانه میداند. عبدالکریم سروش که در دو انتخابات ریاستجمهوری سـال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ از حامیان اصلی مهدی کروبی بود، زمستان ۱۳۹۹ هم اپوزیسیون برانداز خارج از کشور را مورد نقد قرار داده و گفته بود: من وقتی به اپوزیسیون خارج از کشور و داخل کشور، بیشتر خارج از کشور، نگاه میکنم، میبینم ما یک قدم، یک اینچ، یک سانتیمتر جلو نیامدیــم. مــا همانیم؛ همهمان الف زن، همهمــان یقهبگیر، همهمان بیگذشت و همهمان بیحرمت نســبت به انسان. اینها بالاترین رذایل است دیگر، شما ببینید دو نفر وقتی سر یک مسألۀ سادهای به هم میافتند، لبــاس زیر همدیگر را به قول معروف هـوا میدهند، رحم بــه یکدیگر نمیکنند. از هیچ چیزی بــرای تخریب دیگری فروگذار نیستند، این همان استبداد است دیگر، مگر چیست؟ اپوزیسیون برانداز خارج از کشور هرگاه سروش چنین انتقادات صریحی مطرحمیکند، برآشفتهشده و با طعنه سابقۀ او در ستاد انقلاب فرهنگی و حضورش در مناظرات ابتدای انقلاب را یادآوری میکنند. ابتدای انقلاب در مناظرههای ایدئولوژیک با ســران گروههای چپ در کنار آیتالله محمدتقی مصباحیزدی معمم، فرد مکالیی قرار داشت که کســی نبود جز عبدالکریم ســروش. همکاری و همراهــی مصباح و سروش در آن ســالها نمادی از پیوند حوزه و دانشگاه بود. سروش که تازه از لندن به تهران آمده بود همــراه با تعــدادی دیگر از روحانیون و روشنفکران به پایهریزی و دفاع از مبانی انقلاب اسلامی همت گماشته بودند و بههمین جهت زمانی که بعد از تعطیلی دانشگاهها به دســتور بنیانگذار انقلاب، ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد، سروش یکی از اعضای ستاد بود. سروش بارها دربارۀ حضورش در ستاد انقلاب فرهنگی گفتـه تمامی سـعی او در این سـتاد صرف دفاع از حضور علوم انسانی و اجتماعی در دانشگاه بوده است چراکه برخی روحانیون سنتگرا حملات شــدیدی به علوم انسانی میکردند و این علوم را غربی و غیراســامی میدانستند. سروش در دفاع از علوم انسانی سخنرانیهای بسیاری کرد و حدود ۱۶مقاله نوشت. این مقالات بعدها بههمراه چند مقالۀ دیگر در کتابی تحت عنــوان تفرج صنع منتشر شد.
عبدالکریم سـروش در سالهای ۶۷ و ۶۸ با نوشـتن سلسله مقالات قبض و بسط تئوریک شریعت، قدم در وادی تازهای نهاد و از دوســتان سابقش هرچه بیشتر فاصله گرفت و با ســخنرانی ۲۸ آذر ۷۱ تحــت عنوان انتظارات دانشگاه از حوزه عملاً تبدیل بــه اپوزیسیون فکری شـد. بعد از این سخنرانی عدهای سـازمان یافته همواره جلسات سخنرانی و حتــی کلاسهای درس او را به آشوب میکشیدند. تشدید ناامنیها ســروش را بر آن داشت که بارها به رئیسجمهور و رئیس قوه قضائیه وقت نامه بنویسد و طلب امنیت و آرامشکند و هشدار دهد:برای دولت و حکومت یک کشور فخری و فضیلتی نیست که دانشگاهیان و هنرمندانش، مظلــوم و مرعوب به جرم ابراز آراء خود در هراس و ناامنی به سر برند و از اظهار سرمایههای فکری و هنری خود خائف باشند و جان و معیشت و آبروی خود را معروض هتک و حمله غوغائیان ببینند.
به دنبــال چنین آراء و نظراتــی، عرصه را بر سـروش تنگ کردند و مانع از تدریس او در دانشگاه شدند و در سالهای دهۀ ۷۰ تنها از طریق ماهنامه کیان و چاپ کتابهایش نظرات و افــکار خود را به عرصه عمومی منتقل میکرد اما پس از سال ۸۸ او دیگر به ایران نیامده و در سالهای اخیر بیشــتر در قالب جلسات شرح مثنوی، نظراتش را مطرح میکند و در هرجلسه به فراخور اخبار و اتفاقات روز، مواضع سیاسـی خود را با مخاطبانش در میان میگذارد.
دیدگاه خود را بنویسید