چگونه مردم بیشتر از دولتها در ایران به تقویت نهاد آموزش کمک کردند؟
ناصر منتظری؛ فعال فرهنگی
بانک بینالمللی بازسازی و توســعه (IBRD) که از آن بهعنوان بانکجهانی یاد میشود؛سال ۱۹۴۵ در سازمان ملل تاسیس شد تا به بازسازی کشورهای ویران شده در جنگ جهانی دوم کمک کنــد. از دهه ۱۹۶۰ بانک جهانی تمرکزش را از کشورهای صنعتی به کشــورهای در حال توسعه جهان سوم منتقل کرد. در گزارشی در دهه۱۹۸۰ میلادی از آموزش بهعنوان بالاترین نرخ سود مالی در میان انواع سرمایهگذاری و بالاتر از کشاورزی و صنعت نام برده است. آموزش نیروی انسانی سوای از همه چیز سودآور نیز هست. اما در ایران ماجرا متفاوت است و گوشی بدهکار این حرفها نیست. گویی در این سرزمین، برخورداری از مدیران با تدبیر و حکومتهای شایســته جزو آرزوهای دور بوده است. در عوض، بعضی از مردم با آ گاهی و همت منشأ بسیاری تغییرات بودهاند. انسانهایی که سلسلهوار همچون دوندگان دوی استقامت امدادی سوای از حکومت و قدرتها حرکــت کردند. در این مســیر، قدرتها گاهی همراه و گاه بیتوجـه بودند، گاهی هم ممانعت و کارشــکنی کردند. تا آنجا که آرزو میشــد، کاش فقط مزاحم نباشــند. مدرسه نیز توســط همین سلسله بیتاج و با اراده در این سرزمین تاسیس شده است. انسانهایی که سرسختانه به دنبال بینش خود بودند. کارهای ایشـان در شهرها و زمانها در پی هم به ایجاد و تقویت نهاد مدرسه در ایران انجامید.
میرزاحسن رشدیه یک نمونه از این سلسله بود. رشدیه مانند پدرش طلبه بود. قصد عزیمت به نجف برای تعلیم علوم حوزه داشت که با خواندن مقاله در روزنامه و البته با آنچه از قبل در ذهن پرورده بود، تصمیمش را تغییر داد. سالها به استانبول، لبنان و مصر رفت تا آموختن را بیاموزد. زبان فرانسه یاد گرفت تا بتواند از مرکز فرانسوی آموزش معلم در بیروت بهره ببرد و برای ساخت نخستین مدرسه پس از ۳ سال به ایران بازگردد. ۹ مرتبه مدرسههای او به تعطیلی کشانده شد اما هیچ کدام او را مأیوس و منصرف نســاخت. گاه با فتوای علما، گاه با حمله با چوب چماق و گاه باتخریب ساختمان مدرسه!گاهی از بام مدرسه میگریخت و گاه دســت یا پایش شکسته میشد. به شهرهای مختلف سفر کرد تا مگر آنجا اســتقبال بهتری از ایده او بشود. کتابهای مدرســه را خود تالیف میکرد و آخرین مدرسهاش را در قم برای آموزش کودکان خانوادههای فقیر و تعلیم نابینایان تاسیس کرد.
یک مرتبه که توانست رضایت ناصرالدینشاه برای حمایت از ایدهاش را به دسـت آورد توســط اطرافیان شاه موقتا حبس شد تا آب از آسیاب بیفتد. فرزندان او نیز در زمان خود در شهرها مختلف به تاسیس مدرسه پرداختند و از پیشگامان این جریان بودند. بیبی خانم اســترآبادی، نخستین مدرسه دخترانه تهران را به نام مدرســه دوشـیزگان تاسیس کرد. علی شوشتری حکم تکفیر او را صادر کرد و قشر وسیعی از جامعه، حتی بعضی از پیشگامان نهضت مشروطه، او و دخترانش را به تمسخر گرفته یا فاحشه خواندند. خدیجه افضلوزیری، فرزند بیبیخانم استرآبادی در سن ۱۶ سالگی در کنار مادرش به دختران دبستان دوشــیزگان درس داد و جزو اولین معلمان نخستین مدرسه دخترانه ایران لقب گرفت. داســتان جبار باغچهبان و فرزندان او نیز شنیدنی است. باغچهبان روش تدریس به ناشنوایان را نیز خود اختراع کرد تا آنها هم از این امکان بهرهمند شوند.
چه بسیار نامها زحمات تعیینکننده و مهم که خبرشان در تاریخ ثبت نشد اما در گوشه و کنار ساختند و ساختند. اکنون با ســاختار معیوب و ناکارآمد مدرسه مواجه هستیم. احتمالاً وزارتخانهای با بیشترین تعداد کارمند و حقوقبگیر که بیش از نفعبرای کودکان آسیب به همراه دارد. تلاش میکند همه را به یک شــکل بار آورد و از انبــوه ورودی که با رقابت و نمره به جان هم انداخته، تعدادی بهزعم خود نخبه دســتچین کند. عجیب نیست که چنین نگاهی اکثریت دانشآموزان بهعنوان شکست خورده و دورریز سیســتم تلقی میشوند. آنها با حس شکست و ناکارآمدی به حال خود رها میشوند، تنها به این دلیل که در یک مسابقه برنده نشدند. این وزارت معلمهایی را میپرورد که معمولاً نه از جهت مالی، نه جایگاه اجتماعی و نه متاسفانه حتی از نظر سواد یاددهی، تامین و دارای ارج نیستند. این معلمها از اقشار فرودست جامعه قرار داده میشوند. اکنون نیز همچنان مشعل پیشرفت نهاد مدرسه، نه در دست ساختار کرخت دولت، که نزد انسانهایی است که خود ایده میپردازند، مشقت آموختن آن را بــه جان میخرند و حتی خطر مخالفت و تهدید سیسـتم را میپذیرند. داستان همچنان ادامه دارد. به همانگونه که بود.
دیدگاه خود را بنویسید