کیفیت سیاست‌ورزی در بین احزاب ایران چگونه نزول کرد؟

محمد عطریانفر؛ رئیس کنگره سراسری حزب کارگزاران سازندگی ایران

از میانه دهه ۸۰ تاکنون، مشکلات مهم سیاسی و اقتصادی کشور همچنان لاینحل باقی مانده و انباشت، تشدید و تعمیق مشکلات و تبدیل آن به بحران را به دنبال داشته است. بعد از دو دولت سازندگی و اصلاحات متاسفانه نزول صلاحیت دولتمردی و فقدان حمایت فراگیر ملت از رئیس جمهور و فقر صلاحیت کافی وزرای منتخب، روند خروج نیروهای باکیفیت از نهادهای تصمیم گیر و سیاست گذار از جمله دولت و پارلمان آغاز شد و رویکرد انقباضی نظارت استصوابی باعث تضعیف مشارکت نیروهای کارآمد، تفوق نهادهای انتصابی و بی اثر بخشی نهادهای انتخابی شد تجربه‌های موفقیت آمیز گذشته نشان می‌دهد به فرض منطقی اینکه شرایط حضور و مشارکت نیروهای کارآمد ملی فارغ از هر رنگ و رخ سیاسی فراهم باشد و از ناحیه نهادهای مرجع در بن بست انفعال و فریب قرار نگیرند، کشور نیروهای توانمند فراوانی دارد که از وجود یکایک آنها میتوان در همه عرصه ها به وجه مناسب و اثربخش بهره گرفت و نیاز ملت و کشور را پاسخ گفت. 

بیش از چهار دهه از آغاز انقلاب و استقرار نظام جدید با شاخصه مهم و کلیدی جمهوریت می‌گذرد. نظامی که با رأی قاطبه مردم مشارکت مدنی آحاد ملت در سرنوشت خویش را مطابق با میثاق ملی تضمین کرده است. به رغم توفیقهایی که به مدد رشد، توسعه خلاقیت و توان برخی فعالان سیاسی و اقتصادی در بازه زمانی ۶۸ تا ۸۴ برای کشور حاصل شده است اما نابخردی و ناتوانی برخی دولتها مشکلات متعددی را رقم زده که بی اعتنایی به تدابیر و تصمیمات شایسته در زمان حل مشکلات را تبدیل به ابرچالش‌هایی پیچیده کرده است تجمیع و تشدید مشکلات و نزدیک شدنشان به بحران، عمدتاً ناشی از ناتوانی سیاستمداران و البته کارشکنی ابر قدرت هاست گرچه دور از ذهن نیست که برخی بن بست ها ناشی از ساختار حکمرانی متعلق به چهار دهه قبل است که باید در آن تجدید نظر شود. هیچ کلونی جمعیتی در جهان معاصر، مصون از چالش و مشکل نیست.

هر کشوری به اقتضای شرایط توانمندی و قابلیت خود با مشکلات مختلفی مواجه میشود؛اما انسان مسئول و پاسخگو ماموریت دارد با استفاده درست از ظرفیت‌ها بر همه گرفتاری‌ها فائق آید. زمانی که ملت‌ها از توان فکری اندیشه ورزی ،متفکران صاحب نظران و نیروهای با تدبیر خود استفاده کردند، قهراً گرفتاری‌ها مرتفع شده است. پیش‌تر مولفه‌های قدرت در زندگی بشر منابع طبیعی زیرزمینی و حاصل‌خیزی سرزمین برای کشاورزی بود که با توان تکنولوژی تقویت شد و به کار بهتر انسان آمد در گذشته نقش انسان در این میان مقام واسط و مبدل بود اما امروز دانشمندان این نکته را به ما یادآوری میکنند که نقش انسان فراتر از عنصر رابط و پیوند زننده است. امروز نیروی انسانی به عنوان قدرت خلاق میتواند فراتر از منابع طبیعی و تکنولوژی قرار گیرد در ادبیات مدیریتی امروز انسان خلاق است قدرت دارد و میتواند کارهای بزرگی را به فرجام رساند. ظرفیت‌های دنیای دیجیتال این مساله را به ما اثبات کرده است. توان و قدرت یک خانواده یا جامعه که پیشتر با دسترسی به زمین ، نفت، معدن و ... ارزیابی می‌شد، امروز با کاربست فکر سازمان یافته اندیشه خلاق و سخت کوشی ارزیابی می شود. امروز استارت آپ هایی راه می‌فتند و مدیریت می‌شوند که در کوتاه مدت بزرگترین سرمایه‌ها را خلق می‌کنند امروز در جدول سرمایه‌گذاران بزرگ جهان رد پای کسانی را می‌بینید که توانمندی و قابلیت اقصادی شان محصول مستقیم زحمات و فکر و اندیشه آنهاست. 

با این مقدمه خواستم تاکید شود، انسان نقش کلیدی در خلق و حفظ ثروت و قدرت دارد. در دنیای توسعه‌گرا نیروی انسانی مهمترین رکن برای موفقیت محسوب می‌شود و در این میان، منظومه‌های حکمرانی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نیازمندترین سامانه‌هایی هستند که پایداری آنها منوط به نقش‌پذیری و حضورموثر مدیران شایسته و کارآمد است. 

باید پذیرفت هر آنچه امروز بر سر شهروندان جامعه می آید ریشه اش در بی کفایتی مدیریت و عدم توجه به ظرفیت های نیروی انسانی خلاق است. با بازخوانی تاریخ ۴۰ سال گذشته، در مقطع هشت ساله دفاع میهن هر مدیر و شهروندی به فراخور توانمندی خود نقش منطقی ایفا کرد. در آن عصر سراسر دلهره، بهترین مدیران در متن دولت حاشیه و بیرون دولت و از همه مهمتر در متن جنگ نابرابر به طرز شگفت آوری پرورش یافتند و از کارآمدی مدیریت‌ها خوب استفاده شد به طوری که با کمترین هزینه بیشترین دستاوردها حاصل شد وقتی چنین تجربه‌ای در سابقه کشورداری داریم اگر امروز گرفتار مصیبت هستیم ریشه اش را باید در ناتوانی خود جست وجو کرد. به شهادت آمار و شاخص‌های اقتصادی حداقل در دوره ۱۶ ساله دولت‌های سازندگی و اصلاحات، دستاوردهای عظیمی به یمن حضور مدیران ارشد و صاحب صلاحیت ایجاد شد بخش گسترده ای از خسارت‌ها و خرابی‌های دوره جنگ بازسازی شد. موتور توسعه رو به جلو حرکت کرد و در فرجام این دوره ۱۶ ساله شهروند ایرانی هم رفاه قابل قبولی داشت و هم در جهان معاصر منزلت یافت و هم در مدار حرمت و تکریم قرار گرفت. 

مقایسه تجربه های پیشین با شرایط کنونی، ما را به این واقعیت روشن میرساند که ریشه مشکلات به متولیانی برمی‌گردد که فرصت خدمت را از نیروهای توانمند و کارآمد گرفته اند لذا طبیعی به نظر می‌رسد علاوه بر سستی و شکست کنونی دستاوردهای گذشته نیز از بین برود. پاشنه آشیل کشور فی‌الحال اینکه سرنوشت ملت در دست خبرگان نخبگان متخصصان و صاحبان صلاحیت در امر اداره کشور در حوزههای ،سیاسی اقتصادی و اجتماعی نیست. کیفیت نیروی سیاسی پایین آمده است. به طور شهودی می‌توان گفت مردم در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ و نیمه ۸۰ به سیاستمداران خود اعتماد می‌کردند تا مشکلات حل شود و تحقق این مطالبات هم از سوی نیروهای خبره، شدنی بود امروز به هیچ وعده ای از سوی سیاستمدار حاکم اطمینان نمی‌شود چون توانایی برآورد تحققش را در او نمی‌بینند.

حق و تکلیف / اختیارات و مسئولیت / در ساحت حقوقی سیاسی حکومت‌ها لازم و ملزوم یکدیگرند. هر کس اختیاری دارد تکالیفی بر عهده دارد. کسی که تکلیف پیدا می‌کند حتماً باید واجد اختیار باشد. در چنین شرایطی هر صاحب قدرت و اختیاری مشمول تکلیف است و باید در برابر ملت پاسخگو باشد. در ساختار سیاسی کشور متاسفانه بعد از دوره دفاع مقدس، به تدریج دوگانه هایی تحت نام و نشان «انتخابی و انتصابی» شکل گرفت. کسانی از سوی مردم برای تمشیت امر ملت به اصطلاح انتخاب می‌شوند و گروهی خارج از فضای انتخابات و از طریق انتصاب به موقعیت‌های مهمی دست پیدا می‌کنند متاسفانه در کشور روزبه روز بخش انتخابی نظام حکمرانی رنگ باخته است؛ کسانی توانسته اند با تضعیف حوزه همگانی مشارکت و در پناه بخش های انتصابی حکمرانی، قدرت را در دست بگیرند. مهمترین عامل این ناترازی در انتخابات ناشی از نظارت استصوابی شورای محترم نگهبان است. تداوم چنین فرآیندی موجب شده است گروهی با تکیه بر مناسبات تحکم آمیز سیاست، بخش معتنابهی از نخبگان جامعه را از حضور در انتخابات و مشارکت سیاسی محروم کنند. آنها که امید و ارتباطی به حوزه های قدرت نامرتی ندارند، میدانی برای ابر از نظر و عمل پیدا نمی کنند و در نتیجه عملاً از صحنه اخراج می‌شوند با ادامه این رویکرد، مدیریت کشور به سطح نازلی از نتایج انتخابات تنزل یافته و شایستگان کمتر جرأت یا میل به مشارکت در کنش سیاسی پیدا می‌کند ملتی که نیروهای نخبه خود را این چنین از دست بدهد، گرفتار کسانی در مناصب قدرت می‌شود که نسبت به ماموریت و مسئولیت‌ها کفایت لازم را ندارند.

چنین فردی با توجه به فقر ذاتی دائم اسیر دلهره و نگرانی است که مبادا منصیش از دست برود. در نتیجه با تمام توان می‌کوشد، نیروهای کاردان را از سازوکار حیطه مسئولیت خود دورنگه دارد و این ماجرا دومینووار ادامه می یابد و بخش عظیمی از نیروهای تاثیرگذار حذف و به جای آنها آدمیانی ضعیف به کار گمارده می‌شوند. به کارگیری نیروی قوی برای این افراد تهدید و ریسک محسوب می‌شود؛ لذا از مشارکت دهی آنها پرهیز می کنند. این موجودات برای بقا صداقت جامعه را به نفع خود مصادره می‌کنند با ادبیات شفاف تر فریب می‌دهند. آنها مجبور می شوند، شعارهای ناممکنی را مطرح کنند که هیچ گاه جنبه عملی پیدا نمی‌کند. مردم هم معمولاً با نجابت برخورد می‌کنند و به اتکا اعتماد گذشته یا به دلیل مشکلاتی که دارند و وعده‌هایی که داده می شود به سمت آنها میل پیدا می کنند. ریشه این بیماری به سکوت رهبران نسبت به معطل ماندن فصل مهمی از قانون اساسی بر می‌گردد. در میثاق حکمرانی ملت، به رغم اینکه ضرورت تحزب به رسمیت شناخته شده و دست به دست شدن قدرت از طریق نهادهای مدنی در آن تعبیه شده اما قدرت مسلط آن را فصل جدی تلقی نکرده و عملاً از خاصیت انداخته است. اگر روزی نظام سیاسی بپذیرد به جای رفتارهای پوپولیستی هنگام انتخابات و رقابت مدیریت شده افراد با وعدههای بی‌شمار، اجازه دهد احزاب متکی بر رأی و عقل جمعی با هم رقابت کنند. آن وقت ضمانت اجرای برنامه‌ها به حزب و نیروی کارشناسی آن بر می‌گردد. در رقابت بین احزاب دیگر نمی‌شود مردم را به ضرب تبلیغات دهان پرکن هفته ها فریب داد چون حزب پیشینه و عملکرد دارد. اگر رقابت های فردی را که هیجانی و کوتاه مدت است. به سازوکار رقابت دراز مدت میان احزاب تبدیل کنیم و اجازه دهیم احزاب به معنای واقعی شکل بگیرند. تا حدود زیادی از این طاس لغزنده رها می شویم. وقتی حزب به معنای درست شکل گرفت بلاشک در برابر نظام سیاسی پاسخگو است؛ همچنان که نظام در برابر حزب مسئولیت دارد. رابطه دو طرفه شکل می گیرد. حزب باید بتواند از ظرفیتی که قانون اساسی برایش مقرر و مقدر کرده استفاده کند، جذب نیرو داشته باشد انتقاد کند، سمینار برگزار کند، دعوت به حضور نماید و ده‌ها تجربه گران سنگی که احزاب موفق در دنیای معاصر به کار بسته اند، در عرصه عمل به کار گیرد لاجرم نظام سیاسی هم باید از احزاب انتظار داشته باشد از منافع ملی و مردمی در بزنگاه ها پشتیبانی و حمایت کنند. 

اگر بتوان از بن بست غیاب و غربت احزاب در سرنوشت ملی خارج شد. طبیعی است از وضعیت اسفبار کنونی دور می‌شویم تا کشور اسیر انسان‌های کم طاقت و با افق دید کوتاه است. همچنان درجا زده و بلاخره از کاروان توسعه جهانی عقب می‌مانیم. شهروند ایرانی میداند بسیاری از مشکلاتی که روزمره با آن درگیر است، در جهان معاصر حل شده است باید به دولتمردان یادآوری کرد کشورهای گرفتار تورم دو رقمی، بسیار اندک‌اند. تاکید بر این نکته مهم است. امروز اساسا اراده‌ای برای حل مشکلات وجود ندارد. لذا دولت پذیرای نیروی توانمند و باکیفیت نیست. به باور من اراده موجود «اراده» برای حل مساله نیست؛ اراده‌هایی وجود دارد که می‌خواهد مسائل ملی در بن بست بماند. نمونه بارز آن برجام و رسیدن به توافق در مذاکرات است. رفع تحریم ها جزو منویات ملی و مطالبه رهبری بوده و روی آن تاکید شده است. پدیده شوم تحریم که باید از سر ملت رفع شود. هزینه های سنگینی هم داده شده تا به مرزهای برون رفت از این ماجرا رسیدیم اما اراده‌های قدرتمندی وجود داشته و دارد که فقط مخالف خوانی توهین و تهدید کرده اند. 

تهدیدهای آنها ظرفیت احیای برجام را از ملت گرفت که نتیجه خسارت بار آن را دیدیم. با به دست گرفتن قدرت توسط گروه رادیکال، کسانی که دو سال پیش دشمن برجام بودند و می گفتند ملت به هیچ عنوان زیر بار خفت پذیرش آن نمی‌رود. امروز ناگهان سینه چاک رسیدن به برجامی هستند که دستاوردهای آن بسیار کمتر از دوره قبل است. این رفتار دوگانه نشان می‌دهد آنها در گذشته نمی‌خواستند مساله برجام به نفع مردم حل شود. سیاستمداران رادیکال امروز می‌خواهند چرخ را از نو اختراع کنند و شاخ گاو را بشکنند، در حالی که عرصه زندگی شهروندی در جهان میدان استفاده از تجربیات دیگران است. امروز بیش از ۷۰ درصد مسائل و نیاز شهروندان جهان و شیوه رفع آن، واحد زبان و روش مشترک است. مسائل اقتصادی، از معیشت و سلامت و رفاه و آموزش و سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال گرفته تا فناوری و استفاده از منابع موجود، همه و همه دارای زبان و راه حل مشترک هستند. تقریباً تمام مشکلاتی که امروز با آن درگیر هستیم در مقطعی از تاریخ در دیگر کشورها وجود داشته و حل شده است. کشور امروز اسیر دولتمردانی شده که تصور می‌کنند دولتمردان پیشین به تمامه خطا کرده اند یا عامل تحقق منویات دشمن بوده اند و متقابلاً اینها راه کارهایی بلدند که در دنیا بی نظیر و منحصر به فرد است یک سال و نیم از دولت داری و دولتمردی آنها گذشته اما مع‌الاسف نتوانسته اند در هیچ عرصه‌ای توفيق جدی داشته باشند. از سر خیرخواهی باید بزرگان را به این حقیقت واقف کرد سیاست‌هایی مانند نظارت استصوابی بخش اعظمی از ظرفیت‌های ملی و انسانی را از صحنه تاثیرگذاری خارج می‌کند و روش مناسبی برای اداره کشور نیست. در پایان نیم نگاهی هم باید به مجلس کنونی داشت پارلمانی که متاسفانه بخش‌های مهمی از جامعه متوسط کشور در آن سخنگو و نماینده ای ندارند و به لحاظ توانایی و کارآمدی و فهم ملی نیز قابل مقایسه با مجالس دوره‌های پیشین نیست. نمایندگان گاهی آنقدر دچار خطا و اسیر اشتباه اند که ناخواسته مصداق یکی بر سر شاخ بن می‌برید می‌شوند.

امروز مشکلات و مصائب کشورداری را تقریباً همه می دانند اما اراده ای برای حل آن نیست. حتی به نظر می‌رسد برخی اراده کرده اند مسائل همچنان لا ینحل و فروبسته و به هم ریخته باقی بماند و نگذارند کشور به صلاح و فلاح رهنمون شود. در چارچوب حکمرانی ایران دولت موتور توسعه است نظام سیاسی دسترسی لایزال به منابع و درآمدهای نفتی دارد. این دولت نه‌تنها منابع درآمدی که نیروهای با کیفیت را از دست داده و با این شرایط نمی‌تواند به سمت توسعه حرکت کند. دولت در گذشته تجربه‌های موفق داشته و اگر بتوان این حقیقت را به کسانی که نقش موثر و مداخله گر در اصلاح امور دارند بقبولانیم تا از راه خطای خویش برگردند، در آینده وضعیت کشور بهتر از شرایط سراسر حرمان فعلی خواهد بود.