ایرانشهر به مثابه فرهنگ مادر
حسن موسویبجنوردی؛ فعال فرهنگی
زمانی طولانی پس از فروافتادن ساسانیان با تضعیف عباسیان، فرمانروایان محلی سرزمینهایی که سابقاً بخشی از ایران (ایرانشهر بودند با داعیه وابستگی گذشته خویش با ساسانیان یا با اسطورههایی که در تاریخ ساسانی نامشان آمده است، در پی کسب نفوذ و اعتماد در میان ساکنان آن مناطق شدند. در خراسان سلسله طاهریان در قرن نهم - پس از حدود ۲۰۰ سال از فتحایران و ناپدید شدن مرزهای سیاسی جغرافیایی ایرانشهر با نسبت دادن خود به پهلوان ایرانی رستم قدرت را به دست گرفتند. سایر خاندانها نیز به همین سیاق قدرت را در نواحی گوناگون در اختیار میگرفتند. پرسش این جاست ایران با همان ایرانشهر چگونه تاب آورد برای ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال و چه بسا بیشتر بدون مرز روشن جغرافیایی با دولت ایرانی به زیست خود ادامه دهد. برای پاسخ به این پرسش است که مفهوم ایران فرهنگی (ایرانشهر) مطرح می شود. ایران فرهنگی پدیدهای ذهنی، هویتی و نرم افزاری است و شــامل مجموعهای از ارزشها، آموزشها و چارچوبهای ذهنی میشود که نحوه نگاه ما به هستی و زندگی را سامان میدهد و بروز و تبلور آن در سبک زندگی جشنها، ادبیات ،هنر مذهب و .... به روشنی مشهود است. ایده ایرانشهر در آثار کسانی چون سیدجواد طباطبایی و تورج دریایی به صورت مبسوط بیان شده و نیز اثربخشی ایرانشهر بر امپراطوری اسلامی و غرب آسیا در تألیفاتشان شرح داده شده است. مهمترین ویژگی ایران فرهنگی شاید چنین باشد که به هیچوجه محدود در مرزهای جغرافیایی نیست، بسیار ملایم و جهان شمول اما به غایت جان سخت و مقاوم است اقوام و ملتهای گوناگونی را در بر میگیرد و وسع یک فرهنگ مادر و جهانی را دارد.
با وجود آنکه زبان فارسی از ارکان آن است، بهرغم نظر بسیاری ابداً منحصر در زبان فارسی نیست و نباید آن را معادل دنیای فارسی انگاشت بلکه چارچوبی است فکری و فرهنگی برای زیست اجتماعی این همه موجب میشود در دنیای جدید قادر باشد به عنوان فرهنگ مادر عمل کند و چون سرشتی متکثر دارد با دنیای جدید نیز سازگار شود. تقویت و تأکید بر ایران فرهنگی می تواند از اساس بیم واگرایی اقوام ساکن در جغرافیای ایرانشهر را مرتفع کند. بسی مهم است که بدانیم پس از فتح ایران و سقوط ساسانیان، حاملان و حافظان ایران فرهنگی عموم مردم ساکن در سرزمین های واقع در جیحون تا فرات و آسیای میانه و ... بودند. صرف نظر از زبان نژاد و قومیتشان ایران فرهنگی یک ذهنیت فراخ است و معادل هیچ قوم مشخصی نیست و زبان واحدی ندارد. چنین برداشتی از ایرانشهر انسانی حقوق بشری و جهانی است و سبب گسترش رفاهوصلح در غرب آسیا میشود. ایران فرهنگی قابل تجزیه نیست، چراکه پیش از آنکه نام سرزمینی با حدود معین باشد، ذهنیت و معنایی است که در طول چند هزار سال آرام آرام شکل گرفته و تکامل یافته و قابل ارجاع به یک قوم با زبان یا فقط جغرافیای سیاسی امروز ایران نیست. در نتیجه چون مصنوعی و خلقالساعه نیست پس ماندگار و به تعبیری نامیر است و پیوستگی میان ملل و اقوام منطقه را نیز ممکن می سازد. هر چه افزونتر در مسیر ایران فرهنگی قرارگیریم،کشور،سرزمین و همسایگانمان در فضایی امن تر و مرفه تر حیات خواهند داشت. نگاه ارباب گونه به فرهنگ ایرانشهری، بزرگترین آسیب را به خود آن فرهنگ وارد و ناتوانش میکند. ایران فرهنگی در بن مایه خود متنوع است و متکفل و قیمی ندارد. ایرانشهر آن چنان موسع و نیرومند است که مهیبترین هجمه های تاریخی را هضم کرده و فربهتر از پیش به حیات خود ادامه داده است. امروز گفتوگو در باب ایران فرهنگی نه سخنی فانتزی بلکه گشودن مسیری نو برای آینده ایران است. چه به جهت اقتصادی و اجتماعی و چه سیاسی و بین المللی.
دیدگاه خود را بنویسید