هشدارهای صریح عماد افروغ به نهادهای قدرت تا واپسین روزهای زندگی‌اش شنیده نشد.

گروه راهبرد: عماد افروغ چهره منتقد اصول‌گرایی و استاد جامعه‌شناسی روز جمعه ۲۵ فروردین ماه پس از یک دوره بیماری در ۶۶ سالگی درگذشت. چهره‌ای که از جریان اصول‌گرایی برخاست اما چندان پایبند و وفادار به آموزه‌های دست راستی باقی نماند و نه تنها تمام قد در دفاع از وضع موجود رفتار نکرد بلکه همواره به عنوان چهره منتقد خلل، نقص و کاستی‌های سیاست‌ورزی و حکمرانی در ایران را به چالش می‌کشید و نقد می‌کرد. چهره‌ای که اوایل دهه ۹۰ خورشیدی رسانه‌های اصول‌گرا از او به عنوان «روشنفکر انقلاب» یاد می‌کردند؛ اما هر چه پیش‌تر آمدند با تحولات رقم خورده در سیاست و اقتصاد ایران در فاصله سال‌های ۱۳۹۱_۱۴۰۲ نقار و شکاف میان اردوگاه اصول‌گرایی و چهره همواره منتقد این اردوگاه بیش‌تر و بیش‌تر شد تا جایی که به‌رغم گذشت ساعت‌ها از انتشار خبر درگذشت این چهره منتقد، برخی رسانه‌های اصول‌گرا زحمت انتشار خبر درگذشت این استاد جامعه‌شناسی را هنوز به خود ندادند. چهره‌ای دانشگاهی که حقیقت را بیش‌تر از قدرت دوست داشت و الزاما برای ماندن بر سریر قدرت، چشم بر حقیقت و واقعیت‌های کتمان ناپذیر نبست. موضوعی که در مصاحبه‌ای با خبرگزاری فارس بر آن تاکید دارد و گفته بود: «اگر برخی از متولیان و زمامداران جامعه ما سعه صدر داشتند و مبانی انقلاب را به درستی فهم می‌کردند، سخنان افرادی مانند بنده کاملا عادی و طبیعی تفسیر می‌شد اما چون بنا به دلایلی تحمل لازم را ندارند و بیشتر مصلحت را می‌بینند تا حقیقت را، امنیت را می بینند تا آزادی را، فضایی ایجاد کرده‌اند که پنداری این سخنان با انقلاب مغایرت دارد.»

جوان شورشی

عماد افروغ ۲۶ دی ماه ۱۳۳۶ به دنیا آمد، در خانواده‌ شلوغ و مذهبی که والدینش دل در گرو قرآن و شعر داشتند، فرزند هفتم خانواده‌ای ۱۱ نفره بود با مادری که به معلمی اشتغال داشت و پدرش هم حسابداری با ذوق شاعری بود. نقطه عطف زندگی او هم مانند دیگر هم‌نسل‌هایش با رویدادهای انقلاب ایران و اعتراض‌های مردم در دهه ۵۰ علیه رژیم سلطنتی گره خورده است. او به میانگین هوش بالا و فرصت مهاجرت به انگلیس در آغاز جوانی فرصت آن را داشت تا آینده‌ای دیگر را برای خودش رقم بزند و مسیری دیگری را دنبال کند اما بنا به تربیت دینی و بیزاری از فضای توام با استبداد حاکم بر ایران پهلوی دوم، ترجیح داد در کنار دیگر هم‌نسل‌هایش به عنوان چهره‌ای معترض به سیاست‌های استبدادی محمدرضا پهلوی معرفی شود. او در روایت آن روزها گفته است: «در سال ۱۳۵۵ دوره دو ساله پیش‌دانشگاهی را ۹ ماهه خواندم و موفق شدم در سه رشته ریاضی محض، ریاضی ترکیبی و ریاضی کاربردی سه نمره ب مثبت بگیرم. یک نمره قبولی هم در ادبیات فارسی گرفتم اما تصمیم به تغییر رشته گرفتم و رشته جامعه‌شناسی را انتخاب کردم. با اوج گرفتن تظاهرات انقلاب اسلامی احساس کردم که باید جای دیگری باشم این بود که از تعطیلات «ژانویه» استفاده کردم به ایران برگشتم. در مدتی که در ایران بودم همانند سایر اقشار انقلابی در تظاهرات شرکت می‌کردم. با اتمام تعطیلات ژانویه مجددا به انگلستان برگشتم. اما وضع روحی مناسبی برای ادامه تحصیل نداشتم. بنابراین آن سال را مرخصی تحصیلی گرفتم.» او در توضیح دوره حضور و تحصیل‌اش در انگلستان و پایان آن دوره توضیح داده است؛ «تحصیل را در انگلستان یک سال دیگر ادامه دادم تا اینکه تظاهراتی روبه‌روی سفارت آمریکا در انگلستان در اعتراض به دانشجویان مسلمانی که در آمریکا دستگیر شدند، برگزار شد. در آن تظاهرات به اتفاق تعدادی دیگر از دانشجویان دستگیر شدم و ۴۵ روز را در زندان به سر بردم که ۱۷ روز آن به اعتصاب غذا گذشت. گروه ما گروه موسوم به گروه «علی و فاطمه» بود و در آن گروه براداران علی و خواهران فاطمه نامیده می‌شدند. عباس سلیمی‌نمین جزو همین گروه بود که اتفاقا شب اول را به اتفاق دو نفر دیگر با هم در یک اتاق کوچک سپری کردیم و به اتفاق هم و در یک روز اخراج سیاسی شدیم و از زندان راهی ایران شدیم.»

آموزش نظامی در لبنان

در فاصله زمانی که از دانشگاه مرخصی گرفته بود به لبنان سفر کرد و با جوان‌هایی از گروه‌های نظامی اسلام‌گرای لبنان آشنا شد و به تعبیر خودش برای روز مبادا آموزش‌های نظامی را فراگرفت. در روایت آن روزهای نظامی‌گری و پیوستن به گروه‌های جهادی اسلام‌گرا برای آموزش نظامی هم عنوان کرده است: «آن سال را مرخصی تحصیلی گرفتم و به منظور فراگرفتن آموزش نظامی از طریق سوریه عازم لبنان شدم.در لبنان در قلعه‌ای نزدیک شهر نبطیه به نام قلعه ارنون آموزش می‌دیدم. با ۳ نفر از بچه‌های فعال دانشجویی که در انگلستان مشغول تحصیل بودند به لبنان سفر کردیم، سازوکار رفتن این گروه چهار نفره ما نیز جالب بود. اولین شب اقامت خود در سوریه و به پیشنهاد بنده به دانشگاه رفتیم و منتظر بودیم تا اتفاقی بیفتد. بعد از نماز جماعت، جوانی از ما پرسید چرا به سوریه و مسجد دانشگاه آمدید، گفتیم: آمدیم نماز بخوانیم. فرد سوال‌کننده از دانشجویان سیاسی و مبارز سوری و با جنبش فتح- مشهورترین گروه مبارزه آن زمان- ارتباط داشت. جنبش امل تازه شکل گرفته بود. با اطمینان از سلامت سیاسی فرد مذکور و از طریق ایشان به لبنان رفتیم و آموزش نظامی ما به‌تدریج شروع شد. به علت فضای باز آنجا خیلی زود با جنبش فتح و امل آشنا شدیم. در قلعه ارنون فرماندهی به نام ابواحمد داشتیم که با او شوخی می‌کردیم. ابواحمد با ما بسیار دوست شده بود و از ما برای ترجمه صحبت‌های نیروهای سازمان ملل استفاده می‌کرد. احساس وظیفه کردیم که اگر کار به جای باریک کشیده شود، آماده باشیم که به انقلاب کمک کنیم. انقلاب پیروز شد و کار به آنجا نکشید، پس از پایان مرخصی از دانشگاه برای ادامه تحصیل به انگلستان رفتم.»

علیه اصول‌گرایی

عماد افروغ از رقابت‌های ششمین دوره مجلس بازماند. در آن دوره رقابت‌ها که به عنوان نامزد مستقل وارد رقابت‌های پارلمانی شد راه به جایی نبرد؛ اما از پا نیفتاد و دومین بار شانسش برای حضور در بهارستان را در رقابت‌های هفتمین دوره انتخابات پارلمانی امتحان کرد و به عنوان چهره‌ای از اردوگاه اصول‌گرایی به بهارستان راه یافت. او و شمار قابل توجهی از چهره‌های اصول‌گرا در حالی به مجلس هفتم راه یافتند که شمار قابل توجهی از نمایندگان ششمین دوره مجلس ششم با رد صلاحیت از دور رقابت‌ها کنار گذاشته شدند. هر چند به نحوی راه یافتن او و دیگر چهره‌های اصول‌گرایی به مجلس مرهون نظارت استصوابی و رد صلاحیت گسترده نمایندگان دوره قبل بود؛ اما کوتاه زمانی نگذشت که در برابر طیف رادیکال اصول‌گرایی قد علم کرد و تمام قد ایستاد. نخستین تقابل او با اردوگاه اصول‌گرایی بر سر رای اعتماد به پورمحمدی، وزیر پیشنهادی دولت احمدی‌نژاد برای کرسی وزارت کشور رقم خورد. او به عنوان نماینده مخالف مصطفی پورمحمدی از تحدید آزادی‌های مدنی و آزادی بیان ابراز بیم و نگرانی کرده بود. نگرانی که منشأ آن را سوابق اطلاعاتی - امنیتی وزیر کشور توصیف و عنوان کرده بود: «یادم نرفته که در سال ۱۳۷۲ جنبش‌های شهری را در شیراز، مشهد، اراک و مبارکه چگونه قلع و قمع کردند و به خاک و خون کشیدند، چون فهمی نداشتند. اگر ما همین جریان ۱۸ تیر را متوجه می‌شدیم دستور حمله صادر نمی‌کردیم...» مخالفت‌های او، الیاس نادران و ۸۸ نماینده دیگر با مصطفی پورمحمدی راه به جایی نبرد، در نهایت پورمحمدی وزیر کشور دولت محمود احمدی‌نژاد شد؛ اما آن مخالفت عماد افروغ آغاز جدایی اصول‌گرایی از چهره جامعه‌شناس منتقدش شد.

مرد منتقد
عماد افروغ که در سال‌های جوانی دهه ۵۰ برای روز مبادا تعلیم نظامی از گروه‌های مبارز و جهادی لبنانی دیده بود تا بتواند از آن آموزش‌ها برای کمک به انقلاب بهره بگیرد؛ در میانسالی از نیمه دهه ۸۰ به بعد نسبت به سازوکارهای سیاسی، ناکارآمدی، دامن زدن به فضای امنیتی و ترجیح امنیت به آزادی، آشکارا انتقاد داشت. در ماجرای اعتراض‌های پس از انتخابات ۱۳۸۸ هم موضعی مخالف دیدگاه‌ها و تبیین جریان اصول‌گرایی گرفت. او در مصاحبه‌ای با خبر آنلاین مورخ نوزدهم ۱۳۹۰ ادعای «تقلب در انتخابات» را رد می‌کند؛ اما بر وجود تخلف در انتخابات مناقشه برانگیز سال ۱۳۸۸ تاکید کرده و گفته بود: «برای رفع شبهه تقلب باید یک فرآیند اقناعی صورت می‌گرفت اما چنین نشد. این را هم بگویم که بنده در تخلف انتخاباتی مستقیم یا غیر مستقیم هیچ شکی ندارم. من مترجم کتاب قدرت، نگرش رادیکال هستم. در آن کتاب مساله اغوا مطرح شده است دال بر اینکه صاحبان قدرت، نتایج انتخابات را پیش‌بینی و سعی می‌کنند، خط و ربط دهند. من این خط و ربط‌ها را در جریان قبل از انتخابات زیاد دیدم و از نزدیک شاهد دخالت قوه مجریه در فرآیند انتخابات بودم. نمی‌توان گفت اینها تخلف نیست. در عزل و نصب‌های مستقیم یا غیر مستقیم یا برخی کمک‌ها و ... که جنبه سیاسی می‌تواند داشته باشد.»

این اظهارات هم بی تیر و ترکش باقی نماند از سویی رسانه‌های فارسی زبان خارج کشور، دیدگاه‌های افروغ درباره انتخابات ۱۳۸۸ را با آب و تاب انعکاس دادند و از سویی دیگر چهره‌ها و رسانه‌هایی از اردوگاه اصول‌گرایی زبان به نقد این چهره منتقد اصول‌گرایی گشودند. او همچنین نسبت به اعتراض‌های ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ همچنان نسبت به مخاطرات عدم انعطاف پذیری نهادهای قدرت در برآورده کردن خواست و اراده مردم هشدار می‌دهد و از تریبون پخش زنده تلویزیونی در ضرورت نقدپذیری مقام‌های عالی کشور سخن گفت اما انگار انقلاب چنانکه باید و شاید گوشش شنوای نقدهای فرزندانش نیست. این استاد دانشگاه در واپسین هشدار متاثر از اعتراض‌های پاییز ۱۴۰۱ صراحتا عنوان کرده بود، اگر اصلاح ساختاری و موثری رقم نخورد عملا جامعه و نهادهای قدرت درگیر یک وضعیت انقلابی می‌شوند. در مصاحبه‌ایی با انصاف‌نیوز مورخ ۴ شهریور ماه گفته بود: «مردم به یک حدی می‌رسند که ممکن است در برابر بی‌اخلاقی‌های دولتمردان‌شان اخلاقی‌تر هم بشوند و در واکنش بگوید حساب ما جداست؛ اینها بداخلاق هستند من دیگر بداخلاق نیستم، اینها دروغ می‌گویند من دیگر نمی‌گویم. جامعه کاملا به اینجا می‌رسد که نقطه آغاز یک انقلاب می‌شود. جامعه دارد به سمت یک انقلاب می‌رود. در شرایط انقلابی چه اتفاقی می‌افتد؟ نخبگان و مردم و عرصه مدنی حساب خودش را از عرصه قدرت جدا می‌کند مثل خود انقلاب. من این را از تاریخ ایران آموختم که مردم واکنش اخلاقی و انقلابی نشان می‌دهند.»