در سالهای اخیر کنش دانشجویان معطوف به «سیاست زندگی» بوده است
مهدیه یاوری؛ رئیس دفتر زنان حزب کارگزاران سازندگی ایران - خراسان رضوی
جنبش دانشجویی در ایران از پیدایش تا دولت اصلاحات یکی از مهمترین پویشهایی بود که قابلیتها و پتانسیلهای شایان توجهی برای پیوستن به کنش سیاسی و یاری رساندن به نیروهای فعال در حوزه عمومی را داشت. اما در دولت اصلاحات، جنبش دانشجویی به سبب نزدیکی بیش از حد به قدرت و حوادث متعددی که به دنبال آن پیش آمد، ضربه مهلکی را تجربه کرد. در دولت نهم و دهم نیز با امنیتی شدن قضایی دانشگاهها، لطمههای جبرانناپذیری به جنبش دانشجویی وارد شد. با افزایش هزینه سیاسی فعالیتهای دانشجویی دیگر کمتر کسی جرأت ابراز وجود داشت و در نتیجه به میزان قابل توجهی از اثرگذاری جنبش دانشجویی در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور کاسته شد. یا روی کار آمدن دولت حسن روحانی، اگر چه جریان دانشجویی جان دوبارهای یافت اما در این دوره زمانی نیز فعالیتهای دانشجویی رونق گذشته را بازنیافتند؛ چراکه دولت مستقر از دانشجویان نقش مدنی طالب نمیکرد. عدم طلب نقش مدتی اثرگذار از دانشجویان به دنیال هراس تاریخی از نیروی گریز از مرکز آن در دولت سیزدهم نیز با شدت بیشتری استمرار داشته و همین امر سبب شده با هر گونه کنشورزی مدنی دانشجویان زیر حساسترین ذرهبینهای امنیتی قرار بگیرد.
جنبش دانشجویی در ایران در ابتدا و تا پایان دولت اصلاحات در طیف وسیع فعالیتهای مدنی عمدتا بر فعالیتهای سیاسی متمرکز بود. اما تجربه سالیان و آنچه تاکنون بر جنبش دانشجویی گذشته در ذهن جمعی فعالین دانشجویی باقی مانده است. هزینه بالای فعالیت سیاسی برای دانشجویان، کنش سیاسی برای فعالان دانشجویی را از اولویت نخست خارج کرده است.
به همین سبب جنبش دانشجویی، نوعی جابهجایی پارادایم را تجربه میکند بهگونهای که عمده فعالیتهای دانشجویان از کنش سیاسی، معطوف به کنش اجتماعی و فرهنگی شده است. حضور دانشجویان در سازمانهای مردم نهاد یا نقش جدی آنان در تولید آثار فرهنگی و هنری از جمله شواهد این مدعاست. در سالهای اخیر کنشهای دانشجویان معطوف به «سیاست زندگی» بوده است؛ سیاستی که مبتنی است بر پذیرش متفاوت بودن انسانها بهعنوان یک حق و تنظیم فعالیتهای متمایز که به یک معنا شوریدن علیه هر گونه کنترل ایدئولوژیک است. آزادی برای دانشجویان با محوریت سیاست زندگی بدین معناست که نظام استانداردی بر من حاکم نباشد، بتوانم به گونهای دیگر بیندیشم و عمل کنم. کنش دانشجویان اکنون، سیاست زندگی را تبدیل به برنامهای هدفدار کرده است: تثبیت حق متفاوت بودن به عنوان حق انسانی در جامعه. همین امر سبب شده است تا فضای کنونی دانشگاهها بیشترین انطباق را با اعتراضات اخیر در کشور داشته و کنشهای دانشجویان بدل به یکی از مهمترین موتورهای پیشران آن شود. اگر به تبعیت از پژوهشگرانی چون آصف بیات، اعتراضات اخیر را در راستای زندگیهای ناکرده، شادیهای محدود شده و آرزومندی یک زندگی عادی و آبرومندانه و در یک معنا «طلب زندگی» تحلیل کنیم، این همان رویکرد غالب کنشهای دانشجویی در سالهای اخیر است. اگر بازپسگیری زندگی به خواستی همگانی تبدیل شده و نمود آن را اکنون در خیابانها دیده و میبینیم، پیش از آن صحن دانشگاهها اپیزودهای نخست این سریال طولانی بوده است.
در ماههای اخیر، رسانههای مختلف مشحون از اخبار برخوردهای سلبی و قهرآمیز با دانشجویان و حتی اساتید دانشگاه بوده است؛ از تغییر شتابزده آییننامههای انضباطی تحدیدکننده آزادیهای نسبی و صدور احکام سنگین برخلاف رویههای قانونی مصوب نظیر تعلیق و اخراج از دانشگاه گرفته تا هجوم لباسشخصیها به دانشگاه و بازداشت دانشجویان.
اکنون اگرچه با فروکش کردن وجه خیابانی اعتراضات، اشکال برخورد سخت با دانشجویان نیز تحدید شده است اما همچنان شاهد شیوههای دیگری از سرکوب دانشجویان هستیم نظیر تعلیق و اخراج از دانشگاه و اخذ تعهدهای الزامآور مختلف بهمثابه تبعید دانشجویان در خود و اجراییسازی مکانیسم خودسانسوری. گویی دولتی که گوش شنوایی برای شنیدن فریادهای زندگی ندارد، نوک پیکان حملات خود را معطوف کانون قوامبخش آن یعنی دانشگاه کرده است.
اگر چه در کوتاهمدت برخوردهای قهرآمیز با دانشجویان ممکن است منجر به کنترل نسبی دولت بر فضای دانشگاهها شود اما استمرار این کنترل در بلندمدت محل پرسش است چراکه عرصه مقاومت دانشجویان در شرایط کنونی همانند گذشته دیگر صحنه سیاست نیست بلکه صحنه زندگی است. اگر نسلهای پیشین دانشجویی تنها برای آزادی در معنای سیاسیاش در برابر اقتدارگرایان صف بسته بودند و در نهایت مقهور آنان شدند، نسل دانشجوی کنونی آزادی را در زندگی شخصی و روزمره میجوید و این را آخرین خاکریز خود میداند که دیگر از آن عقب نمینشیند.
دیدگاه خود را بنویسید