آیا قدرت و رشد اقتصادی چین به نقطه اوج میرسد؟
مهتا معرفت؛ مترجم
رشد چین یکی از ویژگیهای تعیینکننده در جهان در چهار دهه گذشته بوده است. از زمانی که این کشور درهایش را گشود و اصلاح اقتصادی را در سال ۱۹۸۷ آغاز کرد، تولید ناخالص داخلی آن هر سال به طور میانگین ۹ درصد رشد کرد. این رشد به ۸۰۰ میلیون شهروند چینی امکان داد از فقر بگریزند. امروز چین تقریباً یکپنجم تولید جهانی را از آن خود کرده است. اندازه بزرگ بازار و پایگاه تولید آن اقتصاد جهان را شکلی جدید بخشید. شی جین پینگ که از دهه گذشته بر چین حکومت کرد امیدوار است از قدرت فزاینده کشورش برای شکلدهی نظم ژئوپلیتیک نیز استفاده کند. یک نکته مهم باقی میماند: رشد سریع چین رو به کندی گذاشته است. آقای شی وعده بازتوانبخشی بزرگ کشورش را در دهههای آتی مطرح میکند اما اقتصاد چین هماکنون شرایط خاصتر یعنی «بلوغ بزرگ» را تجربه میکند. پیشبینیکنندگان در یک دهه قبل میگفتند که اواسط قرن ۲۱ تولید ناخالص داخلی چین (بر مبنای نرخهای بازار) از آمریکا پیشی میگیرد اما اکنون به نظر میرسد که تحول مورد نظر چندان بزرگ نباشد و شاهد چیزی مانند برابری اقتصادی دو کشور باشیم. این تغییر مسیر اقتصادی، موضوع مناظرههای شدید میان ناظران چین است. آنها یک بار دیگر به قدرت چین و رقابت آن با آمریکا میاندیشند.
اخیراً برخی نشانهها پیرامون بیتابی شی برای تصرف تایوان دیده میشود. مقامات آمریکایی می گویند که شی به ارتش این کشور دستور داده که تا سال ۲۰۲۷ توانایی لازم برای تصرف تایوان را به دست بیاورند. اما ممکن است چنین دستوری به منظور اقدام عملی نباشد و سال ۲۰۲۷ نه زمان حمله به تایوان بلکه نقطه عطفی برای حرکت مجدد چین به سمت تجهیز و گسترش و مدرنسازی کامل نیروهای مسلحش تا سال ۲۰۳۵ باشد.
علاوهبر اقتصاد و سیاست، نظامیگری نیز یکی دیگر از عرصههایی است که چین و آمریکا در حال رقابت هستند و گرچه فاصله چین با آمریکا هنوز زیاد است اما این کشور تلاش دارد این فاصله را هر چه کمتر و کمتر کند تا جایی که بتواند به هدف میان مدت خود یعنی تصرف تایوان و سپس هدف اصلی و بلند مدت خود، یعنی پی ریختن یک نظم جدید جهانی با محوریت چین دست یابد.
یک نظر آن است که قدرت چین در مقایسه با رقبا کمتر خواهد شد و این تغییر آن را خطرناکتر خواهد کرد. دو اندیشمند به نامهای هال برندز و مایکل به کلی در کتاب سال گذشته خود نظریهای با عنوان «نقطه اوج چین» مطرح کردند. بنابر استدلال آنها چین رو به ضعف میرود و اکنون به نقطهای رسیده است که به اندازه کافی قدرت دارد تا نظم موجود جهانی را مختل کند اما مطمئن نیست که زمان یار او باشد. مطالعه این اندیشمندان با تصویر جنگ با تایوان آغاز میشود. نظریه نقطه اوج چین بر مبنای مشاهدات دقیقی است که بیان میکند برخی مواقع موانع کوچک به موانعی بزرگ تبدیل میشوند و جلوی پیشرفت چین را میگیرند. اولین مانع بزرگ از جمعیت ناشی میشود. حدود یک دهه است که جمعیت در سن کار چین رو به کاهش گذاشته است. حزب کمونیست تلاش میکند، زوجهای چینی را قانع کند که فرزندان بیشتری داشته باشند اما این تلاشها ناکام ماندهاند.
دیدگاه خود را بنویسید