احمد وحیدی وضع موجود کشور را گردن مدیران میانی بازمانده از دولت قبل انداخته و قول داده آنها را اخراج کند
در این صورت آیا وضع بهتر میشود؟
مهتاب شهریاری؛ خبرنگار سازندگی
زمانه عجیبی است. جناحی که سالهای طولانی رقیب خود را به خاطر ناتوانی در اداره کشور شماتت میکرد امروز کشور را به بدترین شکل ممکن اداره میکند. اصولگرایان همواره مدعی بودند که اصلاحطلبان قادر به اداره دولت نیستند و از همه مهمتر اینکه آنها مشی لیبرالی دارند و در مسیر درست حرکت نمیکنند. این گروه سیاسی پرادعا که امروز سکان را در دست دارد، بدترین شرایط اقتصادی سالهای گذشته را رقم زده و کشور را در شرایط بسیار خطرناکی قرار داده اما مقصر این وضعیت را «مدیران میانی» بهجا مانده از دولت قبل میداند. در حالی که اقتصاد در شکنندهترین شرایط چند دهه گذشته قرار دارد و صدای پای ابرتورم به گوش میرسد و ثبات و آرامش متغیرهای اقتصادی به آرزوی دستنیافتی جامعه تبدیل شده است، وزیر کشور مقصر وضع موجود را مدیران باقیمانده از دولت قبل میداند و از صدور دستور تسویه آنها از نظام اداری خبر داده است. سیاسیترین وزیر کابینه گفته: «با وجود روی کار آمدن دولت سیزدهم در برخی از بخشهای کشور در کاهش استفاده از مدیران و مسئولین میانی دولت قبل و نیز تغییرات و جابهجاییهای صورت پذیرفته، سرعتمان کند است و متاسفانه استقرار مسئولین دولت سیزدهم در برخی نقاط با سرعت خوبی پیش نرفته است.»
احمد وحیدی افزود: «به دستگاهها تاکید شده که در خصوص کاهش به کارگیری مدیران میانی بهجا مانده از دولت قبلی تلاش بیشتری صورت گیرد.» در زمان محمود احمدینژاد یک بار دیگر این تجربه تکرار شد و به نظر میرسد، دولت سیزدهم که در خیلی جهات مشابه آن دولت عمل میکند این بار هم در همان مسیر گام برداشته و قصد دارد، نظام اداری را دوباره شخم بزند. ما هنوز نمیدانیم منظور آقای وحیدی کدام مدیران است و ممکن است تعدادی از مدیران میانی دولت هم تخصص لازم را نداشته باشند اما در اینکه سخنان آقای وزیر فرافکنانه و خطاست هیچ شکی وجود ندارد. مدیران دولت سیزدهم تا دیروز مشکلات را گردن رئیسجمهور و وزرای دولت قبل میانداختند اما امروز که این بهانه خنثی شده، مشکلات را گردن مدیران میانی میاندازند. وضع موجود حاصل تفكر و اندیشهای است که سالها مترصد فرصت بود تا نظام اداری را تسخیر کند و بهمحض اینکه نظام اداری دستشان افتاد، کشور در سرازیری قرار گرفت.
خطای وزیر کشور
وزیر کشور تصور میکند نظام اداری کشور در تیول ایشان است که حق دارد مدیران میانی را تغییر دهد و انگار قانون به او دیکته کرده که مدیران میانی نباید سابقه همکاری با دولت قبل داشته باشند. مگر خود ایشان در دولت قبل جایگاه اداری نداشت؟ نظام اداری کشور ملک این رئیسجمهور یا آن یکی نیست و سندش به نام این دولت و آن دولت زده نشده است. حتی حکومتها هم حق ندارند نظام اداری را تغییر دهند چون افرادی که تحت عنوان کارمندان و کارکنان به نظام اداری پیوستهاند، نیروهای متخصصی هستند که کاری به دولتها ندارند. البته تحلیلگران تاریخ گواهی می دهند که این روشهای منسوخ نسخههای پلید حزب توده بود که در ابتدای انقلاب به نظام اداری کشور رسوخ کرد. خودی و ناخودی دانستن فرزندان این کشور یکی از مخربترین میراثهای این کشور است که در همه دورانهایی که اجرا شده، بدترین نتایج را به دنبال داشته است. طرح مساله از نظر آقای وزیر این است که وضع موجود به خاطر مدیران میانی بازمانده از دولت منحط قبل است و برای اینکه کشور از این وضعیت نجات پیدا کند باید آن مدیران از نظام اداری خارج شوند. ایشان متوجه نیست که این طرح مساله کاملا خطاست و حتی وفادارترین حامیان را هم راضی نمیکند چون جامعه ایران به تجربه دریافته که پاکسازی بروکراسی از نیروهای غیر خودی منجر به حل بحران نمیشود و اتفاقاً بحران را بدتر میکند. چیزی که باعث تغییر و بهبود میشود، اصلاح فکر و اندیشهای است که کشور را به این روز انداخته است .مردم به تجربه دریافتهاند که ایدئولوژی غیر شفافی که با دو مفهوم «خودی و غیرخودی» و «تعهد و تخصص» در کشور وجود دارد، باعث میشود سرمایه اجتماعی، مالی و انسانی به خطر بیفتد. ایدئولوژی ناکوکی که ظاهری مزورانه دارد و نه اسلامی است و نه ایرانی که از قضا هم خلاف دین است و هم ضدایران. خط فکری مغربی که تدریجی، پنهانی و مویرگی در کشور ما نفوذ کرده و غالب شده و حالا خیلیها بیآنکه بخواهند یا بدانند به آن عمل میکنند.
وظیفه سیاستمدار
در همه کشورهایی که عدهای تحت عنوان سیاستمدار، پذیرفتهاند در اداره ساختاری نقش ایفا کنند حداقل وظیفهای که برای خود قائل میشوند این است که مسائل را حل کنند. در درجهای بالاتر، وظیفه سیاستمداران این است که طوری سیاستگذاری کنند تا جامعه به حداقلی از رفاه برسد و در درجهای بالاتر، سیاستمداران وظیفه خود میدانند که برای توسعه کشور خود تلاش کنند. به نظر میرسد در کشور ما نه تنها سیاستمداران هیچ رسالتی برای توسعه کشور قائل نیستند و رفاه جامعه هم مدنظرشان نیست حتی برای حل مسائل روزمره کشور هم فرافکنی میکنند. وزیر کشور در حالی این سخنان را بر زبان رانده که تورم در دولت سیزدهم رکوردهای تاریخ اقتصاد کشور را پشت سر گذاشته و مردم کشور هر روز بیشتر از گذشته فقیرتر میشوند.
خروج سرمایه انسانی
یکی از مشکلاتی که در سالهای اخیر نسبت به آن هشدار داده شده است، مساله خروج سرمایه انسانی است. شواهد نشان میدهد که بسیاری از دانشجویان به بهانه ادامه تحصیلات عالی از دانشگاههای خارجی پذیرش گرفته و رفتهاند و تعداد بسیار دیگری نیز برای این کار اقدام کرده یا در فکرش هستند. نیروی کار ماهر در مشاغل مختلفی از خدمات فنی و حرفهای گرفته تا مهندسی یا پرستاری و پزشکی در حال جذب شدن در بازار کشورهای خارجی دور و نزدیک هستند. فعالان حوزه فناوری نیز که با مشکلات جدی در کار خود مواجه شدهاند در حال جذب شدن به بازار کشورهای همسایه و منطقه هستند. همه اینها نشان میدهد نظام سیاسی و اداری و دانشگاهی که در آن انسانها گزینش و آدمها حذف میشوند، در این نظام سیاسی که آدمها نمیتوانند با نظرات متفاوت ارتقا پیدا کنند، این نظام اداری و سیاسی خودشکوفا نیست بنابراین آدمها در این شرایط مهاجرت میکنند.
ایدئولوژی خودی و غیرخودی
خودی و غیرخودی کردن کارکنان نظام اداری در کشور ما سابقه طولانی دارد. از ابتدای انقلاب خیلی از جوانان شایسته به این بهانه که تعهد کافی به نظام سیاسی ندارند از بروکراسی کنار گذاشته شدند و در شرایطی که کشور نیاز به نظام اداری خوب و شایسته داشت که از عهده مشکلات برآید از نیروهای متخصص خالی شد. ساختار سیاسی در کشور ما در همه حوزهها ابتدا راه را بر نخبگان (غیر خودی) میبندد و بعد اگر متوجه شد احیانا فردی از فیلترهای گزینش عبور کرده به اشکال مختلف در صدد حذف او بر میآید. در طول سالهای گذشته افراد زیادی از نظام اداری یا نهادها و سازمانهای دولتی و حکومتی کنار گذاشته شدهاند و جز اینکه خود این افراد شایسته بودهاند در بیشتر اوقات جایگزینان شایستهای نداشتهاند. در علم اقتصاد از «موجودی سرمایه» که لازمه رشد اقتصادی پایدار است، زیاد سخن گفته میشود. به مجموع کالاهای سرمایهای فیزیکی کشور که در فرآیند تولید کالا و خدمات نقش دارند، موجودی سرمایه گفته میشود. در واقع موجودی سرمایه را میتوان مجموع ارزش ساختمان و تاسیسات و ماشینآلات و تجهیزاتی دانست که در فرآیند تولید نقش داشته و مورد استفاده قرار میگیرند. بنابر این پایداری و ثبات یک کشور و تداوم رشد اقتصادی آن مستلزم سرمایهگذاریهای جدید و خروج تجهیزات فرسوده از چرخه اقتصادی است. کشوری که مستهلک شدن موجودی سرمایهاش سرعت بیشتری از سرمایهگذاریهای جدید دارد به سوی فقر بیشتر گام بر میدارد.
در دنیای کسبوکار مدرن که محیطی پویا و رقابتی است، داشتن نیروی انسانی توانمند یکی از بزرگترین مزیتهای محسوب میشود. اگر این تعریف را مبنا قرار دهیم، متوجه میشویم در چند دهه گذشته در کشور ما برخورد نیروی سیاسی با نیروی انسانی هیچگاه متناسب با این تعریف نبوده است. برخورد نامناسب ساختار سیاسی با سرمایه انسانی یک بعد ماجراست اما تراژدی جایی اتفاق میافتد که سیاستمداران به جای نخبهگرایی به «نوچهپروری» رو میآورند و فرهنگ «چاپلوسی» را فراگیر میکنند. عزتالله ضرغامی چندی پیش درباره چرخه رشد، بقا و حذف در ساختار سیاسی ایران در توئیتر نوشت: «در نظام مدیریت کشور، راز بقا در سکوت و همراهی است. راز رشد در تئوریزه کردن منویات اصحاب قدرت و راز حذف در مشاوره صادقانه و کارشناسانه». توییت آقای ضرغامی جز اینکه یک حلقه مفقوده داشت، آدرس دقیق تیولداری در نظام مدیریت کشور بود. حلقه مفقوده نظرات آقای ضرغامی که اتفاقاً از سه نشانه مطرح شده توسط ایشان مهمتر به نظر میرسید، نحوه ورود افراد به نظام مدیریت کشور بود.
دیدگاه خود را بنویسید